محمدمهدی آقا و نگار جون

خبر داغ

                  گفت درگوش درخت برگ ها تک تک ریخت از سر و دوش درخت   سار از شاخه پرید بال زد تا ته باغ گفت با سبزه و گل هر چه را گفت کلاغ دل هر غنچه تپید رنگ گلبرگ پرید برگ، بی حوصله شد سبزه، خمیازه کشید   ...
6 مهر 1393

شعر خدا

به مادر گفتم آخر این خدا کیست؟ که هم در خانه ی ما هست و هم نیست تو گفتی مهربان تر از خدا نیست دمی ازبندگان خود جدا نیست چرا هرگز نمی آید بهخابم؟ چرا هرگز نمی گوید جوابم؟ نماز صبحگات راشنیدم تورا دیدم خدایت را ندیدم.>> به من آهسته مادر گفت:<<فرزند! خدا را در دل خودجوی یک چند خدا در رنگ و بوی گل، نهان است بهار و باغ و گل، از او نشان است خدا در پاکی و نیکی است،فرزند! بود در روشنایی ها خداوند.>> ...
5 مهر 1393

چرا رفتی

چرا رفتی، چرا؟ من بی قرارم به سر سودا ی آقوش تو دارم نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟ ندیدی جانم از قم ناشکیباست؟ خیالت گرچه امری یار من بود امیدت گرچه در پندار من بود بیا امشب شرابی دیگم ده زمینای حقیقت ساغرم ده دل دیوانه را دیوانه تر کن مرا از هردو عالم بی خبر کن                  همایون شجریان   ...
4 مهر 1393
1